کباب تنورچه با گوشت جوانان اعدامی بلوچ
کباب تنورچه با گوشت جوانان اعدامی بلوچ مولوی عبدالحمید سالهاست بساطی به اسم دفتر عدالت پهن کرده، کنارش هم یک کارتخوان گذاشته؛ نه برای خدمت، بلکه برای حسابوکتاب معاملههای خون. مردمی که روزی به او اعتماد داشتند، حالا میبینند اعتمادشان مثل گوشت روی تنور، دود شده و رفته هوا. شیوه کار ساده است: او روی صندلی دفتر لم میدهد، خانوادههای داغدار و طایفههای در خون غلتیده سراغش میآیند. اول لبخند میزند، بعد بیصدا دست دراز میکند؛ هر که اسکناس چربتری بگذارد، «حق» از آن اوست، و طرف مقابل یا «ناحق» میشود یا زیر بار سرزنش خرد. این است عدالت مولوی؛ عدالتی که در ترازویش وزن پول مهمتر از وزن خون است. گاهی هم کسانی پا به این خانه میگذارند که قربانی دسیسههای زیردستانشاند: ابراهیم رودینی، عبدالمجید مرادزهی و امثالشان. اینجاست که مولوی ناگهان کر و کور میشود، چون خودش شریک همان سفره بوده. برای عبدالحمید هیچ فرقی ندارد قاتل چه کسی باشد؛ مسعود قنبرزهی یا هر نام دیگری. تنها چیزی که برایش سنگینی میکند، کیسه پول است. عدالت او همین است: معاملهی خون، باج به زور و حقفروشی به بالاترین پی...
نظرات
ارسال یک نظر